پوست کلفت چون کرگدن
تاریخ انتشار: ۲۴ دی ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۶۸۴۲۲۵۴
سپیده سعیدی: در همه دوران و در بسیاری از قصه های کهن تا امروز انسان پس از طی کردن مراحل مختلف زندگی، لذت جوییها و حرص زدنها، جهان را بدنبال زیباییهایش پرسه زدن و نهایتا زایش بارها و بارها خسران به مصداق إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِی خُسْرٍ که دستاورد اصلی سطحی نگری اوست، اگر مرگ او را تسلیم نکند، خود تسلیم تعمق و تفکر در خصلتهایی چون کرامت و خضوع میشود و اگر خوش شانس باشد نوری از معرفت بالاخره از روزنهای در روحش نفوذ خواهد کرد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
اگر بی انصافی نکنم و سابقه آشنایی مان را با آثار شما به نام کرگدن و یا کرگدن نامه بخواهم بیاد بیاورم شاید برگردد به حدود بیست سال پیش ستون کرگدن روزنامه شرق که علی میرفتاح نویسندهاش بود و سبکی تازه را در یادداشت نویسی آن روزها رواج داد. این مدل یادداشت نویسی کمابیش در جای جای مطبوعات دیده شد به زعم خیلیها شاید اما ادامه نیافت .اما علی میرفتاح با ستون کرگدن نامهاش راه طولانی طی کرد تا هفته نامه کرگدن و امروز آثار تجسمی در این رابطه توضیح دهید درباره اینکه کرگدن اصلا از کجا آمد و چگونه در ذهن شما شکل گرفت ؟ چگونه ادامه پیدا کرد و چطور در شکل های گوناگون ادبی و هنری برجسته شد؟
جای دیگری به تفصیل گفتهام که کی و کجا سر و کله کرگدن پیدا شد. اینجا به اختصار عرض میکنم که کرگدن از دل هفتهنامه مهر بیرون آمد و این استعاره بیشتر معطوف به تنهایی کرگدنهاست. البته در حیات وحش طبق گفته رفتارشناسها، کرگدنها چندان هم تنها نیستند اما این موجود درشت اندام در ذهن و خیال مردم، تتها و تاحدودی مغموم است. جمله منسوب به بودا را باید به خاطر داشته باشید که همچون کرگدن تنها سفر کن. همین جمله بودا مرا برآن داشت تا برای کار و بارم از این استعاره استفاده کنم. کرگدنهایی که در نمایشگاه میبینید در واقع خاستگاهشان به همان مهر و ستونهای روزنامهنویسیام برمیگردد.
وقتی وارد نمایشگاه آثار نقاشی تان شدم یاد برشی از نمایشنامه کرگدن اثر «اوژن یونسکو» افتادم آنجا که برانژه، صاحب کافه، مرد منطقدان، آقای پیر و.... هر کدام جملهای با این مضمون به زبان میآورند: ...باز هم کرگدن ... عجب کرگدن ... چطور کرگدن؟ ... و جملاتی از این قبیل اینجا قصه گو و راوی نمایشگاه شما، کرگدن هست و باز هم کرگدن به طور کلی چرا کرگدن قلم نوشتاری و قلم نقاشی شما را به روی صفحه سفید به حرکت در میآورد؟ و اینکه از سالها پیش تاکنون آیا نام و خلق آثار شما به نام کرگدن میتواند به تاثیر از اثر یاد شده باشد؟
یونسکو بیشتر به پوستکلفتی کرگدن نظر دارد. حرفی که او در نمایشنامهاش میزند خیلی مهم است و به نظرم متضمن حقیقتی مهیب. راست میگوید؛ آدمها تقدیرشان این است که برای بقا پوست کلفت و کرخت شوند و انسانیتشان را کنار بگذارند. مگر من و شما و دیگرانی که بعدا این مصاحبه را میخوانند از این حیث تبدیل به کرگدن نشدهایم؟ مگر در برابر اخبار ترسناکی که از شش جهت محاصرهمان کرده کرخت نشدهایم؟ مگر احساسات و عواطف انسانیمان را به مرخصی نفرستادهایم؟ این همه جنگ و خونریزی و ظلم و بیداد فراگیر در جهان را مگر با پوستکلفتی و بیاعتنایی و فراموشی از ذهنمان دور نمیکنیم؟ بگذارید صریح بگویم اگرچه میدانم دوستانی از حرفم برآشفته شوند. این عکسالعملهایی که در دنیای مجازی از خود دربرابر حوادث و وقایع تلخ نشان میدهیم، خود مصداق بارز کرگدن شدن است. کوری ساراماگو هم همین است. یکی یکی کور میشویم یا از سرناچاری خود را به کوری میزنیم. از این منظر ما همه اشخاص نمایش کرگدنیم. اما من سعی کردهام از حیث دیگری به این موجود تشبه کنم.
گفتید از حیث دیگر ، به نظر شما کرگدن حیوانی پست مدرن است و شما در این مجموعه آثار حالات گوناگون یک مخلوق کامل را به نمایش گذاشتهاید که سرشار از همه حسهاست ؟ و یا القا کننده اثری ابزورد می تواند باشد؟ اینکه خالق اثر از دنیای آدم ها فاصله گرفته و با دنیای کرگدن هایش به پوچی دنیا اشاره میکند؟
مدرن و پست مدرنش را نمیدانم اما این حیوان جزو معدود حیوانات فرهنگی است. این بار فرهنگی، معنایی و احساسی که روی کرگدن سوار شده به هیچ عنوان روی مثلا اسب آبی یا موش کور یا استر و کانگرو سوار نیست. در ذهن انسانی ما حیوانات حامل معناهایی هستند که خودشان از آنها بیخبرند. شیر را تشبیه به سلطان میکنیم اما او بعید است چنین دغدغهای داشته باشد. در این میان کرگدنها بیش از بقیه به داستانهای اسطورهای وراه پیدا کردهاند و سر از شعر و قصه و نمایشنامه درآوردهاند. کسانی که با فرهنگ انس و الفت ندارند و اهل داستان و تئاتر و نقاشی نیستند همواره از من میپرسند چرا اسم مجلهات را کرگدن گذاشتهای؟ حتی بعضیها گمان میکنند کرگدن مجلهای است مربوط به شکار و طبیعت. ولی نه. کرگدن حامل معناهایی است که وقتی در وجودش تامل میکنیم آن معناها را هم درمییابیم. معناهایی مثل تنهایی، درنگ، تابآوری، مدارا و…
در واقع در این مجموعه آثار چکیده ای از رخدادهای اجتماعی، سیاسی و اقتصادی کنونی را به نمایش گذاشته اید؟ یا داستان هر اثر مستقل است و تابلو ها تعاریفی مخصوص به خود دارند؟
من چون سالها روزنامهنگار بودهام و همواره هرچه را خواستهام گفتهام و نوشتهام، دیگر در نقاشیام ولع حرف زدن و پیام دادن ندارم. در تابلوهام فقط و فقط نقاشی کشیدهام. خوب یا بد، زشت یا زیبا، سعی کردهام چیزی بسازم که دیگران از تماشایش لذت ببرند. همین. شاید موفق نشده باشم، شاید باید بیشتر تلاش کنم، اما نیتم این نبوده که پیام سیاسی و اجتماعی را لابلای شاخ و شانه کرگدن تعبیه کنم. البته مخاطبانم آزادند که هر برداشتی که مناسب میبینند از نقاشیها داشته باشند، اما من حرفهایم را در روزنامه و مجله زدهام، زیاد هم زدهام.
اما در چند اثر زمینه با کلاژ روزنامه به چشم میخورد، تا چه اندازه دنیای مطبوعات را با خود به همراه آورده اید؟ میتوان گفت علی میرفتاح قطعا نویسنده و روزنامهنگار است و حتی در نمایشگاه نقاشیاش از این دنیا فاصله نگرفته ؟
به هر حال من از دنیای روزنامهنگاری میآیم. الآن که بیشتر نقاشی میکشم تبدیل به یک شخص جدید نشدهام. من همان آدمم که سالهای سال نوشتهام وتیتر زدهام و صفحه بستهام. برای همین دلم میخواست نقاشیهایم الهمانهای آشنایی را به مخاطبم یادآوری کنند. این بود که ابتدا سعی کردم روی روزنامهنقاشی بکشم. بعدا در اینستاگرام دیدم که دیگرانی هم این کار را میکنند و تا حدودی رسم است. ولی برای منی که حرفهام روزنامه بوده، این سبک کار بیتناسب هم نبوده است.
بعد از این کرگدن را با خود به کجا خواهید برد؟ و اینکه در توضیحات خود درباره خصلت های کرگدن به گیاه خواری اشاره کردید؟ آیا خودتان هم گیاه خوار هستید و برای ترویجش به این موضوع اشاره کردید؟
همین طوری که میدانید این حیوان خصوصیاتی دارد که در ذهن و ضمیر انسانها میتواند فضیلت شمرده شود. مثلا اینکه او دشمنی ندارد دشمن موجودی هم نیست، در این روزگار ما قابل تحسین است. یا همین تابآوریاش. فراموش نکنیم که او از عصر یخبندان و از بسیاری اعصار پرخطر جان سالم به در برده. یا همین تنهایی و فیگور تاملی که به خودش میگیرد. اما علاوه بر اینها گیاهخواریاش هم برای من فضیلت است. او برای زنده ماندن و قوی شدن نیاز ندارد که درد و رنجی به دیگر موجودات وارد کند. من شخصا گیاهخوار نیستم اما به نظرم این روند گوشتخواری که آدمیزاد پیش گرفته هم از حیث اخلاقی قابل دفاع نیست و هم از حیث زیستشناسی عاقبت بدی دارد. به افراط در گوشتخواری روی آوردهایم و به همین دلیل تعادل و تناسب جهان را بر هم زدهایم. کرگدن به ما میفهماند که قوی بودن و تابآوری ربطی به گوشتخواری ندارد ...
۵۷۵۷
کد خبر 1718964منبع: خبرآنلاین
کلیدواژه: هنرهای تجسمی نقاشی نمایشگاه هنری علی میرفتاح کرگدن ها تاب آوری
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.khabaronline.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرآنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۶۸۴۲۲۵۴ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
این نقاشی چگونه تاریخ پارچۀ «جین آبی» را تغییر میدهد؟ (+عکس)
منشا یکی از محبوبترین انواع پارچه جهان به تازگی موضوع بحث شده است، چون بر اساس جزییات موجود در یک نقاشی قدیمی، منشاأ جین به ایتالیای قرن هفدهم بازمیگردد، یعنی ۲۰۰ سال قبل از «اختراع» آن در آمریکا!
به گزارش فرادید، جین آبی که تقریبا به نمادی از زندگی سنتی آمریکایی تبدیل شده، در حال حاضر از جهت منشاء و سرآغازهای شکلگیریاش محل بحث واقع شده است؛ خیلیها هنوز هم معتقدند یک مهاجر آلمانی به نام لِوی اشتراوس، نخستین بار ایده درست کردن لباس کار از این پنبه محکم را در سانفرانسیسکو ئ در حدود ۱۵۰ سال پیش مطرح کرده است. اما نظرات دیگری هم وجود دارند.
اکنون یک گالری به مدیریت مائوریتزیو کانسو، دلال بینالمللی آثار هنری، برای کمک به شناسایی نقاش ناشناسی که متخصص صحنههای خیابانی بوده و افراد فقیر شمال ایتالیا را با لباسهای جین آبی به تصویر میکشیده، تحقیقات بیشتری انجام داده است.
یکی از ده تابلوی این استاد ناشناس که لقبش را «استاد جین آبی» گذاشتهاند، «زن گدا با دو بچه» نام دارد. شخصیت مرکزی این تابلو، چیزی به تن دارد که به نظر یک دامن جین فرسوده است.
این تابلو نیز که «خیاطی مادر با دو فرزند» نام دارد، اثر دیگری از همان نقاش ناشناسی است که نقاشی «زن گدا» را کشیده است. در این نقاشی هم حضور جین آبی به وضوح دیده میشود.
وِرونیک دامیان از گالری کانسو در پاریس گفته است: «متأسفانه، ما هیچ نظریه جدیدی در مورد اینکه استاد شلوار جین آبی چه کسی بوده، نداریم. سرنخها هنوز نشان میدهند این هنرمند بیشتر دوران حرفهای خود را در اواخر قرن هفدهم در لمباردی گذرانده، هرچند دلایلی وجود دارد که فکر کنیم او جای دیگری آموزش دیده است».
شش ماه پیش، شهر ساحلی جنوا که ادعا میکند مهد شلوار جین است، ادعای خود را با نمایشگاه بزرگی به نام «جنوا جین» به نمایش گذاشت. مارکو بوچی، شهردار این شهر گفت: «ما در جنوا آمادهی میزبانی رویدادی هستیم که منجر به کشف مجدد یکی از معروفترین پارچهها و لباسهای جهان خواهد شد که ریشههای آن به طور جداییناپذیری با شهر ما مرتبط است.»
اما داستان آمریکایی شلوار جین به ساخت راهآهن در آمریکای شمالی و رشد معدنکاری و کار دامداری برمیگردد. طبق برخی روایتها، شلوار جین آبی روز ۲۰ می۱۸۷۳ متولد شد؛ زمانی که لِوی استراوس و جیکوب دیویس، خیاط نوادایی، حق ثبت اختراع ایالات متحده را برای به کار بردن پرچ برای شلوار کار مردان به دست آوردند.
این محصول اکنون صنعتی به ارزش ۹۱ میلیارد دلار در سال است. شلوارهای جین بعداً به رنگ آبی معروف تولید شدند و شرکت لیوایز تا سال ۱۹۶۰ آنها را شلوار کار کمری مینامید نه جین.
برد پیت در فیلم «روزی روزگاری هالیوود»؛ لباس جین بخشی جداییناپذیر از فرهنگ غیررسمی آمریکایی به حساب میآید
اما از طرف دیگر فرانسویها هم ادعاهای خودشان را دارند؛ آنها استدلال میکنند جین از شهر Nîmes میآید، جایی که یک پارچه پنبهای ترکیب شده با پشم و ابریشم بهعنوان «serge de Nîmes» شناخته میشد. طبق این داستان، این پارچه برای بادبان کشتیها و لباس ملوانان به اندازه کافی محکم بود.
این کشمکش فرهنگی در حالی رخ میدهد که جین آبی هنوز و همراه در تمام صفحات مد دیده میشود. این علاقه هرگز از بین نمیرود، حتی برخی از استایلیستها یا طراحان مد در حال حاضر برای نشان دادن اعتقاد واقعیشان به جین آبی، نه تنها از پوشیدن جین دوتکه (بالاتنه و پایین تنه از جنس جین آبی)، بلکه از جین سه تکه هم حمایت میکنند.
فقط در کره شمالی شلوار جین برای همیشه از مد افتاده است. در این کشور کمونیستی، زمان پخش یک قسمت از یک برنامه بیبیسی با موضوع باغبانی که آلن تیچمارش مجری آن بود، شلوار جین او به دلیل ارتباطی که با فرهنگ آمریکا و غرب داشت، تار نشان داده شد.
یک بار یک طراح فرانسوی به نام ایو سن لوران گفته بود: «کاش شلوار جین آبی را من اختراع کرده بودم، چون دارای روح، تواضع، جذابیت، سادگی و همه چیزهاییست که من دوست دارم در تمام لباسهایم ببینم.»
کانال عصر ایران در تلگرام